روزی زن و شوهری سر سفره ی میز صبحانه نشسته بودند که از پنجره زن همسایه را دیدند که در حال گذاشتن لباسهای شسته شده اش بر روی طناب بود.
زن به همسرش گفت: چرا این زن لباس های خود را تمیز نشسته؟ تمام لباس ها لکه دارند!
پس از چند روز زن و مرد دوباره بر سر سفره ی صبحانه نشسته بودند که دوباره زن همسایه بر روی طناب خانه اش لباس هایش را پهن می کرد. زن گفت: چرا لباس ها اینقدر لکه دارند؟ کاش به او بگویم که پودر لباسشویی اش را عوض کند. مرد به همسرش گفت: بهتر است چند روز دیگر هم صبر کنیم.
چند روز گذشت. زن همسایه مثل همیشه در حال پهن کردن لباس هایش بود.
زن به همسرش گفت: این دفعه لباس ها را تمیز شسته است! حتما صدای مرا شنیده و پودر لباسشویی اش را عوض کرده است. مرد گفت: نه خانوم، امروز صبح کمی زودتر بیدار شدم و پنجره را تمیز کردم!!!
چقدر خوب می شود قبل از دیدن عینکمان را تمیز کنیم.
نظرات شما عزیزان:
پوریا
ساعت14:55---30 آذر 1391
سلام دوست من
وب جالب و قشنگی داری .... خوشحال میشم به ما هم سر بزنی
منتظر حضور گرمتون هستیم
یلدا مبارک